ارسالکننده : گل دختر در : 85/7/9 2:47 عصر
19 اسفند 1384
نشد که بشه!
میخواستم دو مطلب قبلی که در باب حضرت زینب (ع) بود را ادامه بدم . هر چی توی سایتها و کتابها گشتم تا با یک مطلب ختم کلام رو بگم نشد . از نقل داستان که خطبه زینب در مجلس ابن زیاد و سخنان زینب در مصر و مدینه باقی مانده و از ماورای داستان که عالمی باقیست ! انشاالله اگر عمری بود محرم سال بعد از شرمندگی حضرت زینب در بیام ... برای قسمت سوم شاید بد نباشه که سخنان برخی نویسندگان و محققان را پیرامون خطبه های حضرت زینب بنویسم . البته هیچ کدام از این صاحبنظران را نمی شناسم ولی لابد برای خودشان کسی بوده اند!
۱- مرحوم مقرم
حضرت زینب دختر امیر المومنین (ع) در خطبه اش وقتی که اشاره به سکوت کرد ، خباثت و دنائت و پستی ابن زیاد را برای مردم بیان کرد و آن جمعیت متراکم را منقلب نمود .
۲- شیخ جعفر نقدی
بدان که فصاحت علوی و بلاغت مرتضوی از حضرت علی (ع) به دخترش به ارث رسیده و اعراب که اهل فصاحت و بلاغتند به این مطلب گواهی می دهند که زینب کبری در سخنرانی همچون پدرش علی (ع) بوده است .
۳- اسد حیدر
زینب (س) یزید را به گونه ای مورد خطاب قرار داد که وی را از آن تسلط و قدرت ظاهری پایین آورده و گویی بنده ای گنهکار در دست بانویی بزرگوار است و وی او را نکوهش و ملامت می کند .
۴- علامه مامقانی
کسی که در خطبه های زینب بنگرد می فهمد که فصاحت و بلاغت او به حدی است که گویا از زبان علی (ع) سخن می گوید .
۵- ابو نصر لبنانی
حجت و قوتی که از زینب در واقعه کربلا و پس از آن دیده شد ، جرأت و بلاغتی که از او به چشم خورد به میزان و درجه ای است که حتی بدان مثال زده می شود . از دیگر اسرای اهل بیت بیشتر از زینب جرأت و فصاحت و بلاغت دیده نشد .
۶- فریشلر ( نویسنده غربی )
ایراد آن نطق در کوفه ثابت می کند که آن همه مصایب و سختی ها نتوانسته بود روحیه آن زن را متزلزل کند ،در صورتی که این خطر وجود داشت که در همان حال سخنرانی او را به قتل برسانند .
۷- ابن حجر عسقلانی
او مجسمه شجاعت و شهامت بود ، روحی قوی و همتی بلند داشت ،او دارای قدرت روحی عظیم ، منطقی پایدار ، قوت بیانی فوق العاده ،دلیل و برهانی قاطع بود که حیرت مورخان را برانگیخته است .
منبع : کتاب زینب کبری (س) عقیله بنی هاشم / حسن الهی (بوته کار )

کلمات کلیدی :
ارسالکننده : گل دختر در : 85/7/9 2:37 عصر
6 اسفند 1384
.:خطبه حضرت زینب ( ع ) در مجلس یزید:.
آغاز خطبه حضرت زینب علیهاسلام
پس از آنکه یزید چوب به لب و دندان حسین علیه السلام زد و اشعار کفر آمیزی خواند، زینب به پا خواست و این خطبه را ایراد فرمود:
« به نام خداوند بخشنده و مهربان. خداوند جهانیان را حمد و سپاس میگویم و بر پیامبر اسلام و خاندان او درود می فرستم. خداوند متعال حقیقت را نیکو بازگو فرمود، آنجا که در قرآن بیان داشت: « کار کسانی که زشتکاری و گناه انجام دادهاند، به جایی رسید که آیات خدا را دروغ شمردند و آنها را به مسخره گرفتند.»
آری؛ کلام خدا راست و عین حقیقت است. یزید! از این که زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفتهای و ما را همانند اسیران کافر به این شهر و آن شهر کشاندهای، گمان کردی که ما نزد خدا خوار و پست شدیم و تو در پیشگاه او منزلت یافتی؟ با این تصور خام و باطل، باد به غبغب انداختهای و با نگاه غرورآمیز و نخوت بار به اطراف خود مینگری، در حالیکه شادمانی از اینکه دنیایت آباد شده و بر وفق مرادت است و مقام و منصبی را که حق ما خاندان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است، در دست گرفتهای.
اگر چنین خیال باطلی در تو پیدا شده، لحظهای بیندیش! مگر تو فراموش کردهای کلام خدا را که میفرماید:« آنان گمان نکنند که مهلت یافتن خیر و سعادتشان است. نه تنها به نفعشان نیست، بلکه برای آن است که بر گناهان خود بیافزایند و برای آنان عذاب ذلت آمیز ابدی در پیش است.»
اشاره به منزلت خاندان پیامبر
ای فرزندان بردگان آزاد شده! آیا عدالت این است که زنان و کنیزان خود را در پشت پرده جای دهی، ولی دختران پیامبر خدا را در میان نامحرمان به اسارت بگیری؟ زنان و کنیزان خود را پوشیده نگاه داری، ولی خاندان رسالت را با دشمنانشان در شهرها و آبادیها بگردانی تا بادیه نشینان، خویشان و غریبهها و اراذل و اشراف آنان را ببینند؛ در حالی که کسی از مردان آنان همراهشان نیست و سرپرست و حمایت کنندهای ندارند؟
چگونه امید خیر میتوان داشت از فرزند کسی که میخواست با دهان خود جگر پاکان را ببلعد و گوشت و خون او از شهیدان اسلام روییده است؟ چگونه میتوان انتظار کوتاه آمدن از کسی داشت که همواره با بغض و دشمنی و کینه و عداوت به خاندان ما نگریسته است؟
یزید! این جنایات بزرگ را انجام دادهای، آنگاه نشستهای و بی آنکه خود را گناهکار بدانی یا جنایات خود را بزرگ بشماری، با خود ندا سر میدهی که ای کاش پدران من حضور داشتند و از سر شادمانی و سرور فریاد بر میآوردند و میگفتند: « ای یزید! دست مریزاد»؟ این جمله جسارت آمیز را میگویی، در حالی که با چوبدستی بر دندانهای مبارک سید جوانان بهشتی میکوبی؛
زهی بیشرمی و بیحیایی! چگونه چنین یاوهسرایی نکنی؟
تو بودی که زخمهای گذشته را شکافتی و دست خود را به خون پیامبر آغشته ساختی و ستارگان روی زمین از آل عبد المطلب نسل جدید را خاموش نمودی و اکنون پدران خود (نسل شرک و بت پرستی) را ندا میدهی و گمان داری که با آنان سخن میگویی.
به زودی خودت به جمع آنان ملحق میگردی و در آن جایگاه، عذابی ابدی در انتظار توست که آرزو میکنی ای کاش دستم شکسته و زبانم لال میشد و هرگز چنین کارهای ناشایستی را انجام نمیدادم.
یزید پاسخگو در محشر
پروردگارا! حق ما را از دشمنان ما بگیر و از آنان که بر ما ظلم کردند، انتقام بکش و آتش غضب را بر کسانی که خون ما و حامیان ما را ریختند، فرو فرست. یزید! بدان که با این جنایت هولناک، پوست خود را شکافتی و با این عمل وحشیانهات، گوشت خود را پاره کردی. به زودی در عرصه محشر به محضر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم کشانده خواهی شد در حالی که بار سنگینی از مسئولیت ریختن خون فرزندان او و هتک حرمت خاندان و پارههای تنش را بر دوش داری. آن روز همان روزی است که خداوند همه پراکندهها را یکجا جمع مینماید و حق هر حقداری را به صاحبش باز میگرداند.
مقام بلند شهید نزد خداوند
« گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدهاند، مردگانند؛ بلکه زندهاند و نزد پروردگار خود، روزی میخورند.» ای یزید! برای تو همان بس که خدا در کارت داوری کند و پیامبر دشمنت باشد و جبرئیل نیز از او حمایت کند. به زودی آنان که تو را حمایت کردند و بر این جایگاه نشاندند و بر گرده مسلمانان سوار نمودند، درخواهند یافت چه ستمگری را انتخاب نمودند. به زودی درخواهید یافت که کدامیک از شما بدبختتر و پستتر از همگان هستید.
ای فرزند معاویه! اگرچه سختیها و پیشامدها و فشار روزگار، مرا در شرایطی قرار داد که مجبور شدم با تو حرف بزنم، اما تو را کوچکتر از آن مقام ظاهریات می بینم و بسیار توبیخ و سرزنش میکنم. چگونه سرزنش نکنم در حالی که چشمها در فراق دوستان، گریان و دلها در فراق عزیزان، سوزان است.
شکایت به پیشگاه خداوند
آه! چه شگفت انگیز است که مردان بزرگ حزب خدا به دست شیطان کشته شوند! دستان جنایتکار شما، به خون ما خاندان پیامبر آغشته شده است و دهانتان از گوشت ما پر و مالامال است. آری! راستی جای شرم نیست که آن بدنای پاک و پاکیزه روی زمین بمانند و گرگهای بیابان به سراغ آنها بروند و تو مغرور و سرمست، بر اریکهی قدرت تکیه زنی و به خود ببالی؟
ای پسر ابوسفیان! اگرچه تو امروز کشتار و اسارت ما را غنیمت شمردهای و به آن میبالی، طولی نمیکشد که مجبور میگردی غرامت و تاوان آن را پس دهی. البته در روزی که هیچ نوع اندوخته نیک و مفیدی همراه نداشته باشی و مجبور باشی به تنهایی سزای اعمال خود را بچشی. « و خداوند هرگز به بندگان خود ستم نمیورزد.» ما از بیدادگریهای تو، به پیشگاه او شکایت میبریم؛ و او تنها پناهگاه و امید ماست.
یاد ائمه در دلها باقی است
زید! هر آنچه میخواهی مکر و فریب و سعی خود را به کار گیر، ولی بدان که هر چه تلاش و مکر به کارگیری، باز هرگز توان آن را نداری که ذکر خیر ما را از یادها بیرون ببری. هرگز قدرت نداری که وحی ما را نابود و ذکر ما را خاموش سازی و به آرزوی پلید و دیرینه خود نایل شوی. سعی و تلاش تو هرگز نخواهد توانست ننگ و عار اعمالت را از دامنت پاک سازد.
هرگز! هرگز! آگاه باش که عقل تو بسیار ناتوان، و دوران زندگی و عیشت به سرعت از بینرفتنی و جمع تو رو به زوال و پریشانی است. روزی فرا می رسد که منادی حق فریاد بر میآورد:« لعنت خدا بر ستمکاران و بیدادگران باد!»
اکنون من نیز حمد خدا را میگویم که سر آغاز زندگی دودمان ما را با سعادت و آمرزش قرین ساخت و پایان زندگی ما را با شهادت سرشار از رحمت به پایان برد.
فضل برای شهداء
از خداوند متعال میخواهم ثواب و فضل خویش را بر شهیدان تکمیل فرماید و اجر و مزد آنان را افزون سازد و امانتداری و جانشینی ما را از آنان به ترتیب خوب و نیکو قرار دهد؛ زیرا خداوند بخشنده و مهربان است. او تنها پناهگاه و امید ما و نیکوکارترین و بهترین وکیل و مدافع حق ماست.»
یزید پس از شنیدن این سخنان گفت:« فریاد ناله و صیحه زنندگان بسی پسندیده است و حق است زنان داغدیدهی نوحهگر از غصه جان از بدنشان خارج شود.» سپس با بزرگان شام مشورت کرد که با اسیران چه رفتاری کند.
آنان توصیه کردند همهی اسیران را بکشد، ولی نعمان بن بشیر گفت: « فکر کن رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم با اسیران چگونه رفتار میکرد، تو نیز همانگونه رفتار کن.
منبع :
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : گل دختر در : 85/7/9 2:30 عصر
30 بهمن 1384
یکی بود یکی نبود ، زینب بود حسین نبود ـ۱ـ
با اینکه یک عاشورا داشتیم ولی احتمالا شما هم در دهه محرم به هر مجلسی که رفتید یک بار ماجراهایش روشنیدید . بسته شدن آب به روی کاروان ، شهادت یاران امام ، حضرت ابالفضل وامام حسین ( ع) ، شیون و زاری زن ها و کودکان کاروان ، کشیدن گوشواره از گوش دختران ... و شب آخر مجالس هم که شام غریبان هست و دلی از عزا در می آریم!
هر چه از زینب شنیدیم و در تعزیه ها دیدیم عشق به امام حسین و نگهداری از کودکان بود و این نبود!
حالا بشنوید بقیه ماوقع را ...
* * * * * * * * * * * * * *
یکی بود یکی نبود ، زینب بود حسین نبود .
زیر گنبد کبود ، زیر طاق آسمون ، کاروان اسرا رفتند و رفتند تا به کوفه رسیدند .

دشمن که فکر می کرد تونسته مخ مردم کوفه رو بزنه و دید اونها رو نسبت به اهل بیت منفی کنه برای نشون دادن قدرت دستگاه اموی و خوار نشون دادن اسرا اونها رو وارد شهر کوفه کرد . اما این زینب بود که از این فرصت ، یعنی اولین دیداری که با انبوهی از مردم پس از واقعه کربلا داشت ، بهترین استفاده رو کرد و دستگاه فاسد اموی رو افشا کرد و دلهای مردم روپر از کینه و نفرت نسبت به حکومت وقت.
کاروان وارد کوفه شد . یکی از حاضران روایت کرده که وقتی علی بن حسین را با زنان از کزبلا آوردند دیدم که همه مردم اهل کوفه گریه و زاری می کنند .
امام سجاد ( ع) که از بیماری ناتوان بودند با صدای آهسته ای گفتند :« اینها بر ما گریه میکنن! پس چه کسی ما رو کشته است؟»
سپس حضرت زینب (ع) به مردم اشاره کردند که ساکت باشید و همه ساکت شدند .
صحبت هاش رو با ستایش خدا و درود به رسول خدا آغاز کرد و گفت :
« ای مردم کوفه . ای گروه نیرنگ و کلک و ای بی غیرت ها . اشک چشماتون خشک نشه ، ناله هاتون آروم نگیره ! شما مثل زنی هستید که تار و پودش را بعد از اینکه محکم تافته رشته رشته کنه و از هم جدا کنه . شما قسم هاتون رو دست آویز فساد کردید . جز لاف زدن و دشمنی و دروغ چی دارید ؟ مثل کنیزک ها چاپلوسی کردن و مثل دشمن ها سخن چینی کردن و مثل سبزه ای که روی فضولات حیوانی سبز می شه یا مثل گچی که روی قبر ها رو با هاش آرایش می دن ، ظاهری زیبا و باطنی گندیده دارین .
برای خودتون بد توشه ای از پیش فرستادید که خدا را بر شما به خشم آورده و عذاب جاودان رو به اسم خودتون کردین . آیا گریه می کنین؟ آری ، گریه کنید که شایسته گریستن هستید . زیاد گریه کنید و کم بخندید که عار اون شما رو گرفت و ننگش بر شما آمد . ننگی که هرگز نمی تونید پاکش کنید .
چگونه می تونید این ننگ را از خودتون پاک کنید که فرزند خاتم انبیا و سید جوانان اهل بهشت را کشتید . کسی که موقع جنگ سنگ شما و پشت و پناه حزب و دسته شما بود و موقع صلح موجب آرامش دل شما و مرحم گذار زخم شما و موقع سختی ها پناهگاه شما و موقع جنگ ها و ستیز ها مرجع شما بود . آن چیزی که برای خودتون پیش فرستادید بد است و آن بار گناهی که بر دوشتون گرفتید برای روز قیامت بد است . نابودی بر شما باد نابودی! و سرنگونی بر شما باد سرنگونی ! تلاش شما به نا امیدی انجامید و دست های شما برای همیشه بریده شد و کالا هاتون حتی توی این دنیا ضرر کرد . خشم خدا رو برای خودتون خریدید و خواری و بیچارگی تون حتمی شد .
آیا می دونید که چه جگری از رسول خدا شکافته اید و چه پیمانی رو شکستید . چگونه پردگیان حرم رو از پرده بیرون کشیدید و چه حرمتی از اون دریدید و چه خونی ریختید؟ کار بسیار شگفت انگیزی کردین که نزدیک هست از هول اون آسمونها از هم بپاشه و زمین بشکافه و کوه ها متلاشی بشه . مصیبت سخت و بزرگ و بد و کج و پیچیده و شومی هست که راه چاره نداره و در بزرگی و عظمت مثل در هم فشردگی زمین و آسمون هست .
آیا تعجب می کنید اگه تو این مصیبت جان خراش از چشم آسمون خون بباره؟! هیچ مجازاتی خوارکننده تر از مجازات آخرت برای شما نیست . و آنها ( سردمداران حکومت اموی ) دیگه از هیچ طرفی بهشون کمکی نمیشه . این مهلت شما رو مغرور نکنه و خداوند بزرگ از شتاب زدگی در کارها پاک و منزه هست و از پایمال شدن خون نمی ترسه و او در کمین ما و شما هست . »
سپس زینب اشعاری خوند که مضمونش این هست :
« چه خواهید گفت هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله با شما بگوید: این چه کاری بود که شما کردید در حالی که آخرین امت هستید. خانواده و فرزندان و عزیزان من، برخی اسیرند و برخی آغشته به خون. پاداش من که نیک خواه شما بودم این نبود که با خویشان من بعد از من بدی کنید. من می ترسم عذابی بر شما نازل شود همانند آن عذاب که قوم ارم را هلاک کرد »
سپس حضرت زینب از مردم رو برگرداند . همه مردم حیران شده بودند و دست به دندان می گزیدند .
پیرمردی که کنار من ایستاده بود و ریشش از اشک خیس شده بود دستشو به آسمون برد و گفت :
« پدر و مادرم به فدای اینها که سالخوردگانشان بهترین سالخوردگان و خردسالانشان بهترین خرد سالان و زنان آنها بهترین زنان و والا تر و بهتر از همه هستند »
... امام سجاد (ع) رو به زینب فرمودند :
« ای عمه خاموش باش . بازمانده ها باید از رفته ها درس بگیرند و تو الحمد لله نخوانده دانا هستی و نیاموخته خردمنی و گریه و ناله رفتگان رو بر نمی گردونه . »
ادامه دارد ...
محتوای متن رو از سایتهای تبیان و رشد و ... پیدا کردم ولی به قلم خودم نوشتمش . اگه کسی به نظرش میرسه که باعث خدشه دار شدن اصل مطلب شده حتما بهم تذکر بده . منتظر قسمت های بعدی هم باشید .
سخنان کوبنده زینب در مجلس ابن زیاد ، مجلس یزید و پس از بازگشت به مدینه .
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : گل دختر در : 85/7/9 2:29 عصر
26 بهمن 1384
دهه محرم و عزاداری های هر شبه هم تمام شد ، هر کس به سراغ کسب و کار خودش رفته ، اما کاروان اسرا هنوز در راه شام است .
هنوز مقطع مهمی از نهضت عاشورا که همان ابلاغ پیام شهادت امام حسین (ع) و یاران وفادارش می باشد باقی است .
دیگر مجلس عزاداری نیست تا خطبه های کوبنده زینب ( س) را در مجلس یزید به گوش ما برساند .
اما وبلاگ که هست! 
انشاالله در پست های بعدی و در چهار یا پنج قسمت گوشه هایی از سخنان حضرت زینب (س) و نقش ایشان را در وقایع بعد از عاشورا مختصرا عرض میکنم . البته ما کوچکتر از عرض و مرضیم !
فقط حاصل جستجو ها و تحقیقات مختصری است که داشتم و بیشترین استفاده را نیز خودم بردم . اما شمای گرامی هم می توانید با صرف اندک وقتی پیام زینب ( س) را بخوانید .
در زیر قسمتی از متن ادبی یکی ! را در مورد حضرت زینب (س) به عنوان مقدمه می نویسم تا بعد.
یکی یعنی یکی ها ، نه من!
زینب جان
آیا تو در همان جایی زینت پدر نام گرفتی
که من به جرم زن بودن زنده به گور می شدم!؟
به راستی تو در میان شب های بی پایان من
در کجای تاریخ ایستاده ای؟
چرا تا بحال تو را ندیده بودم!؟
نسیم طلوع که چهره تکیده ام را می نوازد ،
به یکباره پر می شوم از شوق رهایی
از شور پرواز
و تو
همان جا ایستاده ای
در همان بالا
و بر ما می تابی
از ورای زمان ها و مکان ها
تا بتوانیم خودمان را با تو تعریف کنیم
و هویت مسلوب قرن های گم گشتگی را
در وجود تو بیابیم
می خواهیم با همه عطش قرن های متمادی
تمام حجم نگاهم را
یکجا به خورشید قامتت بدوزم
چشم های خسته و مشتاق و منتظرم را می میخوانی
و به لطافت غروب پایین می آیی
و در آغوشم می کشی
تا دوباره با هم
به آسمان ها
پرواز کنیم ...
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : گل دختر در : 85/7/9 2:26 عصر
( انتقالی از آرشیو )
20 بهمن 1384
زلال «عاشورا» در متن زندگى شیعه و در عمق باورهاى پاک او جریان داشته و در طول چهارده قرن سیراب کننده جانها بوده است.
اینک نیز عاشورا پرگارى است که عشق را ترسیم مىکند و کانونى است که ارزشها، احساسها، عاطفهها، خردها و ارادهها برگردش مىچرخند.
عاشورا از دیرباز تجلىگر روز درگیرى حق و باطل و روز فداکارى و جانبازى در راه دین و عقیده، شناخته شده است. حسین(ع) در این روز با یارانى اندک ولى با ایمان و صلابت و عزتى بزرگ و شکوهمند، با سپاه سنگدل و بىدین حکومت ستمکار یزیدى به مقابله برخاست و کربلا را به صحنه همیشه زنده عشق خدایى و آزادگى مبدل ساخت. عاشورا اگر چه یک روز بود، اما دامنه تاثیر آن تا ابدیت کشیده شد و چنان در عمق دلها اثر گذاشته است که همه ساله دهه محرم و به ویژه روز عاشورا، اوج عشق و اخلاص نسبتبه معلم حریت و اسوه جهاد و شهادت، حسین بنعلى(ع) مىگردد و حتى غیر شیعیان نیز در مقابل عظمت آن آزادمردان سر تعظیم فرود مىآورند. عاشورا نشان دهنده معناى «حسین منى و انا من حسین» بود که دین رسول خدا ( ص ) با خون سید الشهدا آبیارى شد و به تعبیر امام خمینى(ره) عاشورا، قیام عدالتخواهان با عددى قلیل و ایمان و عشقى بزرگ در مقابل ستمگران کاخنشین و مستکبران غارتگر بود. حماسه عاشورا را زنان و مردانى ساختند که مرگ سرخ و شهادت را بر زندگى ذلتبار ترجیح دادند تا گلواژه آزادى و آزادگى همواره در تاریخ سبز بماند. در این حماسه خونین بیشتر به نقش آفرین مردان و یارانى که در رکاب حضرت به فیض عظیم شهادت نایل شدند توجه شده است و نقش زنان کمتر مورد توجه بوده است. تنها در حماسه عاشورا از اسوه صبر و مقاومت زینب کبرى (س) و نقش وى در پیام رسانى صحبتشده است و نقش دیگر زنان حماسه شعور و شرف و آزادگى مورد غفلت واقع شده است.
زنان مسلمانان از بدو تولد اسلام به جهانیان نشان دادند که از آگاهى و شناخت و شعور برخوردارند و بر خلاف آنچه سردمداران دفاع حقوق زن مىپندارند. در حقیقت نقش زنان در حماسه عاشورا همچون خود عاشورا جاوید خواهد ماند و آنان براى همیشه تاریخ پر بار شیعه بهترین الگوى ایمان و ایثار و اخلاص و فداکارى خواهند بود.
نقش زنان در حادثه خونبار عاشورا از ابعاد گوناگونى برخوردار است که به بعضى از آنها اشاره مىشود:
1- مشارکت در جهاد 2- آموزش صبر 3- پیام رسانى 4- روحیه بخشى 5- پرستارى 6- مدیریت 7- حفظ ارزشها 8- تغییر ماهیت اسارت 9- عمق بخشیدن به بعد عاطفى و تراژدیک کربلا

برگرفته از مقاله چیستی عاشورا / محمد رضا تارتار
کلمات کلیدی :