ارسالکننده : گل دختر در : 85/7/6 11:15 عصر
9 مهر 1384
قالت یکی از بانوان دامت برکاتها :
بهمون میگن ضعیفه ، چون خواسته هامون ضعیفه !
بازیهای فوتبال اخیر را یادتان هست که خانمها غوغایی به راه انداختند که چرا ما را در استادیوم راه نمیدهند ؟ و آخر هم به زور خودشان را در میان تماشاچیان چپاندند ! و بعد هم که به جام جهانی راه پیدا کردیم همپای مردان به شادی و پایکوبی پرداختند ! 
( متاسفانه در حال حاضر به عکسهایش موجود نیست تا مستفیذتان کنیم )
چند وقت پیش در تلویزیون خبری پخش کرد مبنی بر اینکه بحمد الله بانوان کشور در رشته چوگان هم سر رشته ای دارند و با اینکه سابقه کار رسمی در این رشته به چند سال بیشتر نمیرسد دوازده عضو رسمی بانو داریم .
چند وقت پیشترش صعود بانوان کوهنورد را به قله اورست شاهد بودیم . البته ناگفته نماند که این صعود با مشایعت تنی چند از آقایان میسر شد و البته از گروه بانوان چندین جامانده هم داشتیم اما مهم این بود که یکی دو بانوی مسلمان بر بام جهان پای گذاشتند . 
همین چند روز پیش بود که شنیدم بانوان فوتبالیست کشورمان در مسابقاتی که به خاطر ندارم و مهم هم نیست از تیمی که آن هم مهم نیست هفت بر هیچ بردند .
راستی ، آن ور آب هم اوضاع به همین منوال است . نام « آنا دی تونی » به عنوان نخستین زنی که روز یکشنبه یک مسابقه لیگ حرفه ای فوتبال مردان را در ایتالیا قضاوت کرد ، در تاریخ ثبت شد . فکرش را بکنید زنی با لباس مخصوص داوران در میان میدان ایستاده و تمام حرکات مردان ورزشکار را به دقت بررسی میکند . ناگه یکی به دیگری پشت پایی میزند و بعد چند فحش آبدار چاشنی اش میکند . داور قصه ما در سوت خود می دمد اما صدا به همه نمیرسد . دوباره و سه باره و باز هم نمیرسد . چهره اش برافروخته شده سوت را به کناری می اندازد و با صدای گوش خراشی در حالی که پاهایش را به زمین می کوبد جییییییییغ میزند که بازی را متوقف کنید . و جای جالب قضیه اینکه با اشارات چشم و ابروی بازیکن خاطی و دلبری و دل آوری قضیه ختم به خیر می شود و امر خیر ! 
( ناگفته نماند که در این صورت بازیهای فوتبال هم شامل قانون فیلترینگ و سانسور خواهند شد )همانطور که مشابهش را در مذاکره ویژه آقای« برلونسکی »نخست وزیر ایتالیا با خانم «تاریا هالونن» نخست وزیر فنلاند دیدیم .
اصلا چرا دانه دانه رشته ها را برمی شمرم . اگر شما خواننده گرامی ورزشی را سراغ دارید که بانوان خودشان را در آن قالب نکرده اند خبرمان کنید !
بهانه های خوبی هم دارند . ورزش ، سلامتی ، نشاط ، شادابی . گفتند بیاییم دوره بازی های اسلامی زنان راه بندازیم تا مشکل حضور بانوان محجبه را در مسابقات بین المللی نداشته باشیم . امسال که چهارمین دوره اش برگزار شد گلاب به رویتان ، روم به دیوار ، اینقدر مراسم افتتاحیه و باقی مراسمات دور از شان زنان مسلمان بود که حتی تلویزیون هم حاضر به پخش آنها نشد .
بهمون میگن ضعیفه چون خواسته هامون ضعیفه ! شخصیت خودمان را در حد یک بازوی توانمند تنزل داده ایم آن وقت طلبکاریم که چرا زنان نمیتوانند رئیس جمهور شوند یا چرا یک زن در کابینه موجود نیست ؟! و ای کاش بازوی توانمندی بودیم و میتوانستیم چرخی از صنعت کشور را به حرکت در آوریم . شده ایم مردان ضعیفه ! چرا فکر میکنیم یک مرد ناقص به یک زن کامل برتری دارد ؟! و چرا توانایی های فکری خود را بروز نمیدهیم ؟! نکند از آن بی بهره ایم ؟!

معاذ الله ...



آو راستی داشت یادمان می رفت . از این مطلب به بعد رسومات گذشته که همان معرفی یک لینک در هر مطلب است را دنبال میکنیم .
برای شروع بد نیست نوشته های دلنشین را بخوانید تا بعد . ( خواهشا بخوانید چون در معرفی این وبلاگ تاخیراتی داشتم که از صاحب وبلاگ پوزشمندم )
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : گل دختر در : 85/7/6 11:13 عصر
3 مهر 1384
در سالهای جنگ ، دفترچه یادداشت کوچکی داشتم که گاه و بی گاه چیزهایی در آن می نوشتم . نوشته هایم برای دل خودم بود . می نوشتم و آرام می شدم . گاهی هم نوشته هایم را پاره می کردم و دور میر یختم .
امروز به این نیت خاطراتم را می نویسم که دیگران بخوانند . امروز برای دل کسانی می نویسم که همدل من و امثال من هستند . اگر هم نیستند ، بخوانند و هم دل و همنوا شوند .
این بود ابتدای مقدمه کتاب « یکشنبه آخر » به قلم خانم معصومه رامهرمزی از امداد گران دوران دفاع مقدس . 230 صفحه کتاب را نمیتوان در یک مطلب کوتاه خلاصه کرد اما باید عرض کنم که اینان واقعا شیر زنانی بودند که با وجود سن کم شرایط سخت دوران جنگ را تحمل کردند و در پشت جبهه به کار امداد گری مشغول بودند . نمیدانم واقعا چرا چنین خاطراتی پس از گذشت این همه سال از پایان جنگ منتشر می شود . کتاب پر از فراز و نشیبهای دوران جنگ است . البته این کتاب و دو کتاب دیگر با این محتوا و به قلم زنان امدادگر و رزمنده را یک جا بلعیدم و لذا همه گفته هاشان در هم و بر هم شده است اما نکته جالبی که در ذهنم مانده سن بسیار کم آنان بود . همگی حدود 14 تا 18 سال . بارها پس از خواندن صفحاتی از کتاب به عقب برمی گشتم و سنشان را تخمین می زدم و با سن خودم مقایسه می کردم . عجب شیر زنانی بودند در نوجوانی ! یکی دیگر از این کتب کتاب « دختران اپی دی » خاطرات خانم مینا کمایی است که ایشان هم امداد گر جبهه بوده اند و کتاب دیگر که بسیار بیشتر تر مرا جذب کرد کتاب « پوتین های مریم » خاطرات خانم مریم امجدی بوده که علاوه بر امداد گری به دفاع مسلحانه هم می پرداختند ! خواندن این کتابها را به اهلش توصیه می کنم .
پس از گذشت این همه سال به نظر می رسد خانم های فعال جبهه تازه پدیدار شده اند و هر کدام کم کمک خاطرات خود را رو میکند و شاید اینکه تازه مجال بیان پیدا کرده اند . با اینکه در دیدار اخیر مقام معظم رهبری با رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس ایشان بیان کردند که بینیانگذار حفظ این ارزشها حضرت زینب ( س ) و حضرت سجاد ( ع ) بوده اند . اگر ایشان نبودند حادثه عاشورا در تاریخ نمی ماند . اصولا به نظر بنده خانم ها باید از استعداد بالقوه پرچانگی در نقل خاطرات آن دوران نهایت استفاده را برسانند . و البته با غرض و هدفدار . چند سال پیش موجی از کتابها قشر مذهبی جامعه را گرفته بود و آن معرفی شهدایی مانند چمران ، باکری ، همت ، آوینی و غیره به روایت همسرانشان بود . کتاب اول را که خواندم خیلی برایم جالب بود و شاید آن ته دلم حس کردم که بعله آنان هم مانند ما عاشق می شوند ولی با خواندن کتب بعدی دیدم که اگر چه جوان امروزی اینگونه میتواند احساس نزدیکی بیشتری با شهدا بکند ولی آیا آنان را به همین خاطر شهید در راه حق می نامیم ؟ اگر چمران عاشق غاده نبود چمران نمی شد ؟ آیا این تنزل مقام شهدا به انسانهایی مانند خودمان نیست ؟ و آیا از جوانی که این کتاب را خوانده میتوان انتظار توجه به ابعاد روحی و وعرفانی جبهه را داشت ؟
در هر صورت ما که جبهه نبودیم تا بازگوی احوالات آنجا باشیم ولی تلاشمان را در بازشنیدن خاطرات می کنیم .
در انتها مطلبی از مجموعه طنز « رفاقت به سبک تانک » به قلم آقای داوود امیریان را می نویسم امید که مقبول افتد .
( اوه ...چقدر خشک !
جانمان به لبمان رسید ... حرفهای بزرگتر از وبلاگت می زنی گل دختر
)
چشم باز کرد ، خودش را روی تخت بیمارستان دید . همه چیز سفید و تمیز بود . بدنش کرخت بود و چشمانش هنوز خوب نمی دید . فکری شد که شهید شده و حالا در بهشت است و هنوز حالش سر جا نیامده تا بلند شود و تو دار و درختها شلنگ تخته بزند و میوه های بهشتی بلمباند و تو قصرهای طلا و زمردین منزل کند .
پرستاری که به اتاق آمده بود متوجه او شد . آمد بالا سرش . سرنگ در دست راستش بود . مجروح با دیدن پرستار ، اول چشم تنگ کرد و بعد با صدای خفه گفت : « تو حوری هستی ؟ » پرستار که خوش به حالش شده بود خیلی زیباست و احتمال هم میداد که طرف موجی است و به حال خودش نیست زیر خنده ای کرد و گفت : « بله ، من حوری ام !» مجروح با تعجب گفت : « پس چرا اینقدر زشتی ؟» پرستار ترش کرد و سوزن سرنگ را بی هوا در بدن مبارک مجروح فرو کرد و نعره جانانه مجروح در بیمارستان پیچید .



کلمات کلیدی :
ارسالکننده : گل دختر در : 85/7/6 11:9 عصر
29 شهریور 1384
الان ساعت حدود یک صبح نیمه شعبان به علاوه یک ! هست و هنوز صدای بوق و ترقه ملت از توی خیابانها میاد . نیمه شعبان در شهر قم با همه جای دنیا متفاوت هست از این لحاظ که مراسم جشن از عمق مردم برخاسته و بچه های هر کوچه و برزن در حد وسعشان به تزیین کوچه و پخش کردن شربت و شکلات و پفک و آش و ساندویچ و کیک می پردازند . از حدود یک ماه قبل سر چهار راهها برای برگزاری مراسم جشن نیمه شعبان اخاذی ! می کنند . و شهر قم این روزها دیدنی است . خیلی سعی کردم که عکسهای گویایی بگیرم ولی یک جاهایی در بست تسلیم صفای محافل شدم ؛ دوربینم را خاموش کردم و به جای همه شما تماشا کردم .
گوشه کوچکی از شور مردم را میتوانید در این عکسها ببینید و به فکر سفر به قم برای نیمه شعبان سال آینده باشید .
۱-۲-۳-۴-۵-۶-۷-۸-۹-۱۰-۱۱-۱۲-۱۳-۱۴-۱۵-۱۶-۱۷-۱۸-۱۹-۲۰
راستی یادم رفت تعارف کنم / بفرمایید شربت زعفران
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : گل دختر در : 85/7/6 11:6 عصر
27 شهریور 1384
خدمت آن کابر گرامی که با نام « سلام » نظر داده بودند عرض کنم که در ابتدا از نظر شما تشکر می کنم . با اینکه در مورد نویسنده کتاب اصلا اصلاعات نداشتم و حتی در مورد درستی نظر شما باید مطمئن شوم اما باید عرض کنم که سوابق نویسنده اصلا برای بنده مهم نبوده است . گذشته از سوابق نویسنده نکته مهم دیگری که در مطلب گذشته به چشم میخورد تصوف و عملکرد آنها می باشد که با اطلاعات مختصرم در این زمینه میدانم که خیلی از اعتقاداتشان جای اشکال است . مثلا اینکه از رابعه سوال شده که ایا پیامبر را دوست داری و او پاسخ داده دوست دارم ولی عشق به خدا جایی برای مهر پیامبر در دلم باقی نگذاشته است و همه ما میدانیم که قرآن و عترت در کنار هم است که انسان را به مقصد نهایی می رساند و از این شعارها . لذا اشکال اصلی به فرقه صوفیه است اما آن هم از نظر من چندان مهم نیست به چند دلیل :
یکی اینکه جز امامان معصوم هیچ کس عاری از خطا نیست و مطلب هر نویسنده ای را نباید چشم و گوش بسته و با اعتماد کامل به صدق گفتار وی مطالعه کرد .
غرض بنده از آوردن آن مطلب نشان دادن زنانی بوده است که دارای همت و اراده والایی بوده اند و حیرت بسیاری را برانگیخته بودند و مگر خیال می رفت که جز این باشد ؟!
در ابتدای شروع این وبلاگ باید شفافتر توضیح میدادم که برای غنی سازی ! وبلاگ از مطالب هر کسی استفاده خواهم کرد و در حد توانم در صدد نقد آنها هم هستم اما مگر چقدر اطلاعات دارم و قضاوت را در برخی موارد به خوانندگان گرامی واگذار می کنم . شاید به تعبیری یک جاهایی کم بیاورم که بسیار محترمانه خودم را کوچه علی چپ می زنم و اینجاست که سلولهای خاکستری باید به یاریمان بشتابند .
با اضافه کردن هر مطلب به این وبلاگ بر آنم تا خودم معلوماتم را در این زمینه که همان مباحث مربوط به زنان می باشد گسترش دهم . در وهله اول این یک وبلاگ آموزشی است برای خودم . اما دوست دارم که در این سیر دوستانی هم همراهم باشند . یا شاید هم یک وبلاگ تحقیقی . چون در درونم به دنبال الگوی شایسته ای از زن مسلمان در عصر حاضر هستم . سوالات بسیاری که با پاسخ به هر سوال سیر سلسله واری طی می شود و انتها ندارند . اشتغال زن . وظیفه مادری و تربیت فرزند . کسب علم . حجاب و عفاف . چطور می شود همه اینها را با هم جمع کرد ؟
امیدوارم شما خواننده گرامی در این راه همراه من باشید .
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : گل دختر در : 85/7/6 11:1 عصر
16 شهریور 1384
باید تصحیح کنم مطلب قبل را . این تابستان کم بخار و نه بی بخار بود . و بخار کمش هم به خاطر حدود ۲۳۰۰ صفحه کتابی بود که خواندم . مسلم است که وقتی ذخیره ارزی کتابها تمام شود بخارات هم فروکش میکند . القصه در پی راه اندازی موتور بخار راهی کتابفروشی شدم که ناگه ... ناگه کتابی بس عجیب مرا به سوی خود کشید و آن کتابی بود در باب زنان صوفی . همان چیزی که چند ماه پیش برای یک نمایشگاه به سختی دنبالش بودم و نیافتم . دست آخر فقط یک مطلب در مورد رابعه عدویه در یک وبلاگ پیدا کردم و آنجاتازه دوزاری ام افتاد که رابعه عدویه متفاوت است با رابعه قزداری !
کتاب را که گرفتم جاذبه اش امانم را برید و تمام راه تا منزل را کتاب خوان قدم زدم و خدا یارم بود که نه به ستون برقی و نه درخت و نه انسانهای متشخصی که در ملاصدرا مشغول بازدید بودند بر نخوردم .
چکیده ای از مقدمه کتاب را برایتان می نویسم . و خوشحالم که دیگر نانم در روغن است و در فقدان مطلب دندان گیر کتاب در خور توجهی دارم . کتابی که تنها چهار صفحه شامل فهرست اسامی زنان صوفی است. هیچ فکرش را هم می کردید ؟!
نویسنده : دکتر جواد نور بخش
بارها از این فقیر پرسیده اند که در تصوف تفاوت میان زن و مرد چیست و آیا زنانی در تصوف بوده اند که به درجه انسانهای کامل رسیده باشند ؟
ما در اینجا به طور اختصار این مسئله را از دیدگاه های مختلف روشن می سازیم .
۱- خداوند کریم در قرآن مجید در موارد بسیاری زنان و مردان مومن را با هم یاد فرموده است و این بدان معنی است که از نظر ایمان ، زن و مرد با هم برابرند .
۲- رسول اکرم (ص) می فرماید : خدا به صورتهای شما نگاه نمی کند . مراد آن است که در راه حق کار با دل است نه با آب و گل .
۳- مشایخ طریق معتقد بودند که چون زنی در دوستی حق گام نهد او را نباید زن گفت ، بلکه با مرد از نظر انسانیت برابر است . و این ضرب المثل از زمان های بسیار قدیم در بین صوفیان متداول بوده است که می گفتند کسی که جویای خدا شد مرد راه است .
از یکی از مشایخ طریق پرسیدند ابدال چند نفرند ؟ فرمود : چهل تن اند . گفتند : چرا نمی گویی چهل مرد ؟ فرمود : در بین آنها زنانی هم هستند .
عطار در تذکره الاولیا می نویسد : عباسه طوسی گفت : چون فردا در عرفات آواز دهند یا رجال ! اول کسی که پای در صف رجال نهد مریم خواهد بود .
با این مقدمه باید گفت از نظر صوفیه زنانی که در طریق حق گام بردارند همانند مردان راه اند . یا به عبارتی دیگر : در بحر توحید جای من و تو نیست تا چه رسد به تمیز زن و مرد .
و لو کان النساء کمن ذکرنا
لفضلت انساء علی الرجال
فلا التانیث لاسم الشمس عیب
و لا التذکیر فخر للهلال
یعنی : اگر زنان آنان باشند که ما یاد کردیم ، هر آینه زنان بر مردان برتری دارند .
برای نام خورشید مونث بودن عیب نیست ، و برای اسم ماه مذکر بودن افتخاری نباشد .
ادامه دارد ...
کلمات کلیدی :