نخل خوشبخت

ارسال‌کننده : گل دختر در : 85/7/6 2:21 صبح

4 مرداد 1383

 

خوشا به حال آن نخل که دیده نشد  آن سان که مأموران شهرداری مشغول نصب تابلوی تصویر آقا در یکی از پررفت وآمد ترین میدان‌های شیراز بودند . شاید وجعلنایی خوانده بود . و این گونه دیدار خصوصی آقا با این نخل آغاز شد و این دیدار ادامه دارد الی یوم الوقت المعلوم . احدی جز نخل از این دیدار بهره نمی‌برد چرا که راه دیدار ما را نیز با این روی مبارک بسته است . حلالت نمی‌کنیم .

ای نخل ؛ بوی گل را از که جویی از گلاب؟ بجوی که خوش می‌یابی.

ای نخل ؛ سلام ما را به آقا برسان . گوارای وجودت ...

                                                        نخل خوشبخت

لینک امروز : لینک امروز رو خدا رسوندش . خودش اومد گفت میخوام لینک بشم . چون تازه وارد هست خیلی نمیشناسمش ولی به حسب کسی که معرفی کرده باید چیز خوبی باشه . وبلاگی هست با عنوان مشاور مذهبی .توضیحی که ایشون در مورد وبلاگ دادن این هست که نویسنده قصد داره مطالب مذهبی و دینی رو با یک روش علمی و کلاسیک به نظر خواننده برسونه! در ضمن محلی باشه برای مشاوره مذهبی و فرهنگی!

 




کلمات کلیدی :

جوابیه

ارسال‌کننده : گل دختر در : 85/7/6 2:19 صبح

28 تیر 1383

سلام

چند وقت پیش دنبال یه سایت بودم ... همینجور که صفحات وب رو زیر و رو میکردم یه وبلاگ جالب هم پیداکردم . وبلاگی که امثالش کم نیست ولی متاسفانه ما چشم دیدنش رو نداریم .

خلاصه اون روز وقت نداشتم بخونمش . بعد مدتی و یه سفر چار پنج روزه که جاتون هم خالی بود برگشتم و خوندمش ... خیلی دوست داشتم که لینک وبلاگ رو بزنم ولی متاسفانه یا خوشبختانه دیدم که دیگه دسترسی به اون وبلاگ ممکن نیست ... توجه کنید دسترسی به اون وبلاگ و فقط اون وبلاگ ممکن نیست اما هزاران و شاید بیشتر وبلاگها و سایتهای قوی تر از اون موجود و در دسترس هست ...

بیشتر ماها وقتی حرفهایی مخالف افکار و عقایدمون می شنویم اول یکم ناراحت میشیم بعد جوش میاریم کم کم سرخ میشیم ... خیلی بچه مثبت باشیم تو دلمون فحششون میدیم ... تو دلمون هزار و یه دلیل برای رد حرفاشون میاریم ولی همینکه پای قلم و خواننده پیش میاد دستامون فلج میشه ...

ببخشید .... اشتباه گفتم . دستم فلج میشه یا بهتر بگم فلج شد ... بعد از اینکه از خوندن وبلاگ داغ کردم عزمم رو جزم کردم که یه جواب منطقی و همه جوره قانع کن بدم ... ولی... دستم فلج شد . نتونستم و بیشتر از قبل عصبانی شدم اما این بار نه به خاطر حرفهای پوچ و هرز اونا بلکه از ناتوانی و کم کاری خودم .

حالا شما ببینید چه جوابی برای این نوشته دارید ... میدونم با نظر اول میگید اظهر من الشمسه که فلان و فلان و فلان چیزه. ولی یه جواب درست نه از روی عشق و علاقه و تعصب !

 

 

تجاوز در نهارخوری
نمایندگان مجلس هفتم سالن نهارخوری مجلس را دیوارکشی کرده و آنرا زنانه مردانه کردند؛ گرچه حتا درهیچ یک از کشورهای غیر اسلامی تجاوزی در نهارخوری صورت نگرفته اما کار از محکم کاری عیب نمی‌کند.
فکرش را بکنید؛ موقع نهار چشم حاجیه خانم که لنگ مرغ را می‌برد به دهانش گره بخورد به چشم حاج آقا که حمله کرده به سینه‌ی مرغ!
شیطان الرجیم که بی‌کار نمی‌نشیند، مرغ خیال حاج آقا و حاج خانم را از ران و سینه‌ی مرغ بریان می‌برد به ران و سینه‌ای که ارکان نظام را می‌لرزاند.
از چنان مکافاتی همان بهتر که این دو نهارشان را پشت دیوار بخورند؛ که شاعر فرموده:
سوارشان می‌کند برهم در دمی شیطان
گر نباشد دیواری بین عبدالله و سکینه

 

لینک امروز : آقای قرائتی رو که می‌شناسید ... خب .. حیفه که سایتشو نشناسید ... من که طرح قالبش رو می پسندم و ایضا مطالبش رو .

 




کلمات کلیدی :

کشف حجاب

ارسال‌کننده : گل دختر در : 85/7/6 2:18 صبح

22 تیر 1383

سلام

این بار میخوام دو تا حکایت از کتاب حکایت کشف حجاب بنویسم . گردآوری و تدوین کتاب به عهده موسسه فرهنگی قدر ولایت بوده و سوژه اصلی کتاب به عهده رضا خان .

 

همان بالایی ها را می‌گویم

خدا می‌داند که در کشف حجاب چه جنایتهایی اینها کردند . حتی به علمای بزرگوار هم پیشنهاد می‌کردند که شما مجلس بگیرید با خانمهایتان ، با زنهایتان بیائید در مجلس برای اینکه فرمودند .

نقل کردند ، یکی شان رفته بود پیش مرحوم آقای کاشانی گفته بود که فرمودند که شما باید در آن مجلسی که چیز است شرکت کنید .

ایشان فرموده بودند : فلان خوردند . او گفته بود که آن بالایی ها گفتند . گفته بود ، من هم همان بالایی ها را گفتم.

بله اینها میخواستند با ارعاب و جنجال کار را انجام بدهند ، لهذا به ایشان تعرضی نکردند .

 

 

 

زیارتت قبول نیست !!

یکی از علما نقل می‌کند که در مشهد که بودم روزی از بازار سرشور  وارد دالان مسجد گوهرشاد شدم . سابقا از این دالان به حرم که وارد می‌شدند کفشداری بود . زنی میخواست کفش خود را به کفشداری بدهد ، اما چون روسری به سر داشت کفشداری قبول نمی‌کرد و به او می‌گفت تو از امام رضا ( ع ) خجالت نمی‌کشی !!! متولی این آقا ( شاه ) گفته روسری سر نکنید آنوقت تو با روسری می‌آیی ، زیارتت قبول نیست !!

 

 

لینک امروز : لینک امروز در مورد همایش فلش هست . همین دیگه ... خودتون برید و بخونید !

 

 




کلمات کلیدی :

عشق حقیقی

ارسال‌کننده : گل دختر در : 85/7/6 2:16 صبح

15 تیر 1383

موسی مندلسون، پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار کوتاه و قوزی بد شکل بر پشت داشت.

موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد که دختری بسیار دوست داشتنی به نام فرومتژه(1) داشت. موسی در کمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد، ولی فرمتژه از ظاهر و هیکل از شکل افتاده او منزجر بود.

زمانی که قرار شد موسی به شهر خود بازگردد، آخرین شجاعتش را به کار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده کند. دختر حقیقتاً از زیبایی به فرشته ها شباهت داشت، ولی ابداً به او نگاه نکرد و قلب موسی از اندوه به درد آمد. موسی پس از آن که تلاش فراوان کرد تا صحبت کند، با شرمساری پرسید:

-  آیا می دانید که عقد ازدواج انسانها در آسمان بسته می شود؟

دختر در حالی که هنوز به کف اتاق نگاه می کرد گفت:

- بله، شما چه عقیده ای دارید؟

- من معتقدم که خداوند در لحظه تولد هر پسری مقرر می کند که او با کدام دختر ازدواج کند. هنگامی که من به دنیا آمدم، عروس آینده ام را به من نشان دادند، ولی خداوند به من گفت:

- «همسر تو گوژپشت خواهد بود.»

درست همان جا و همان موقع من از ته دل فریاد برآوردم و گفتم:

«اوه خداوندا! گوژپشت بودن برای یک زن فاجعه است. لطفاً آن قوز را به من بده و هر چی زیبایی است به او عطا کن.»

فرومتژه سرش را بلند کرد و خیره به او نگریست و از تصور چنین واقعه ای بر خود لرزید.

او سالهای سال همسر فداکار موسی مندلسون بود.

 

پاری وجویس ویسل

  Frumtje .1

سایت تبیان

 

لینک امروز : دیگه نمیخوام در مورد لینک ها خیلی توضیح بدم . امروز سایت حوزه را معرفی می کنم . من که از طراح سایت شکایت دارم که اصلا خوش ذوق کار نکرده ولی الحقش هر وقت تحقیقی در مورد علوم دینی داشتم این سایت خیلی به دادم رسیده . با یه هوا مجله و فصلنامه . برید وببینید .

 




کلمات کلیدی :

یک آموزش ساده

ارسال‌کننده : گل دختر در : 85/7/6 2:15 صبح

7 تیر 1383

 

به افکارت بیاموز که هر فکر ارزش ماندن در این سلطان خلقت را ندارد

به پلکانت بیاموز که هرگز صحنه‌های معصیت را وا نماند

به دندان‌ها بیاموز که هر غیر حلالی ارزش رفتن به زیرش را نداد

به گوش‌هایت بیامموز که هر چیز ارزش رفتن در آنها را ندارد

به رخسارت بیاموز که هر چیز ارزش دیدار رویت را ندارد

به چشمانت بیاموز مهار تیر زهر آگین شیطان را نماید

به دستانت بیاموز که هر زشت ارزش انجام دادن را ندارد

به انگشتان بیاموز که هر چیز ارزش لمس سرانگشتان ندارد

به نفس خود بیاموز تجارت با غیر او خردلی ارزش ندارد

مجله دیدار آشنا- شماره۲۶

لینک امروز : حتما خیلی از شماها سایت حتی یک بار هم شده به سایت تبیان سر زدید . اگه نرفتید حتما برید که حالا نصف نه ولی مقداری از عمرتون بر فنا . من خودم به شخصه سایت تبیان را خیلی سایت خوبی می دونم . یکی از بهترین و جامع ترین سایت های فارسی زبان که از شیر مرغ تا جون آدمیزاد توش یافت میشه . دو تا از خدمات این سایت که به نظرم جالب اومده را براتون میگم . یکیش امکان اینکه به صورت اینترنتی دروس حوزه را از طریق این سایت بخونیم و دیگری سرویس ایمیل رایگان سایت . البته گفته باشم که من همون اولا یه ایمیل ساختم ولی بعد از مدتی دیگه نتونستم واردش بشم و خلاصه کلی به خاطر همین دردسر به هم زدم . یکی دیگه از خصوصیات منحصر به فرد سایت اینه که برای عضویت در آن تالار گفتمان و چت باید کپی شناسنامه و اطلاعات کاملا درست ارسال کرد و متاسفانه یا خوشبختانه نمیشه با چند تا شخصیت عضو سایت بود . در عوض مسابقه ها و جوایز زیادی هم داره .  اطلاعات بیشتر در مورد این سایت را میتونید به  عینه فقط با یه کلیک ساده ببینید . 




کلمات کلیدی :

<   <<   46   47   48   49   50      >

الکسا